یکبار دیگر بنیادگرایی دینی فاجعه آفرید؛ انفجار بمب در نزدیکی مدرسهای در کابل دختران دانشآموز را که در آن محل بودند به خاک و خون کشید. بیش از هشتاد دانش آموز دختر در آتش کینه و نفرت کشته شدند؛ جرم آنان طلب آموزش و آزادی بود. بنیادگرایان دینی بر محورهای اسلامی تمدن و انسانیت زدند: دختران، آزادی و آگاهی.
کاری که بنیادگرایان دینی در افغانستان انجام دادند، در چهار دهه گذشته به انواع و انحای مختلف توسط بنیادگرایان دینی حاکم در ایران انجام گرفته است؛ سنگسار، حلقآویز کردن، قتل در خیابان و حیاطهای زندان، شلاق و جریمههای نقدی، بخشی از اقدامات ضدانسانی هستند که در چهل و دو سال حاکمیت دینی در ایران شاهدش بودهایم. جنایات جدید بنیادگرایان طالبانی افغانستان در حالی انجام میشود که هنوز هم در ایران شاهد اعدام و فساد گسترده اسلامگرایان هستیم. شهرهای اسرائیل توسط موشکهای اسلامگرایان حماس مورد هدف هستند. گروههای تروریستی اسلامگرایان در شرق آفریقا منتظر اجرای احکام شرعی هستند. در ترکیه حزب حاکم اسلامگرا، درس شریعت را در دبستانها رسمی کرده و خواهان کنترل و نظارت دینی بر حوزه شخصی انسان است.
اگرچه روشهای به کار گرفته اسلامگرایان در این اقدامات با هم متفاوت است، اما ماهیت خشن و ضد تمدنی آنان از یک آبشخور، سیراب میشود؛ آبشخوری که ریشه در تعصبات دینی و ضدانسانی شریعتمدارانه دارد و علیه کرامت، آزادی و تشخص انسانهاست.
بنیادگرایی دینی زیر پوست تحریک احساسات اعتقادی در شش دهه گذشته به وجود آمد، با به دست آوردن مراکز تجاری و مالی برخی کشورهای خاورمیانه و اروپایی، به تبلیغ کالاهای دینی و صدور انقلاب اسلامی پرداخت و سودای مبارزه و انهدام تمدن جدید را به میان کشید؛ اخوان المسلمین در مصر، فدائیان اسلام در ایران، حرکت جماعت مسلمین در پاکستان و برخی طریقتهای صوفیانه در ترکیه، از اولین تشکلهای بنیادگرایان دینی (شیعه، سنی) در خاورمیانه به شمار میروند. اینان با شیطانیسازی فرهنگ، اخلاق، تمدن و سیاست دنیای جدید، به مقدسسازی عقاید خود پرداختهاند. استفاده از ابزارهای مدرن و تکنولوژی نوین، همیشه و همه جا برای قدرت گرفتن بنیادگرایان به کار گرفته شده است؛ به تعبیر پارخ (۱) «بنیادگرایی فرزند نامشروع مدرنیته است.» اهداف اصلی آنان اجرای احکام شرعی، کنترل و تسلط بر حوزه شخصی، محدودیتهای همهجانبه برای زنان، رسمیت دادن به آموزشهای شرعی و دیگر اهداف ارتجاعی و ضدبشریست.
با پایان جنگ سرد و فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم، بنیادگرایان به مواجهه و مقابله ارزشی و دینی در عرصههای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی با تمدن مدرن برخاستند. حاکمیت اسلا گرایان در پاکستان در دوران ضیاءالحق (اولین جمهوری اسلامی جهان)، ترور انور سادات در مصر، انقلاب اسلامی در ایران، دوره دستیابی به قدرت و تاثیرگذاری در سیاستهای دیپلماتیک، اقتصادی و فرهنگی کشورها است که دنباله آن در تثبیت خشونتآمیز جمهوری اسلامی در ایران و دستیابی طالبان به قدرت در افغانستان بوده است.
در ده سال گذشته بنیادگرایان دیگری یا در کشورهایی به قدرت رسیدهاند یا به جنگهای منطقهای با رنگآمیزی تعصب دینی در سرزمینهای تازه استقلال یافته انجام پرداختهاند. جمهوری اسلامی در ایران، حزب اسلامگرای عدالت و توسعه در ترکیه، گروه اسلامگرای بوکوحرام در شمال نیجریه، القاعده و داعش در خاورمیانه و… نمونههای جدیدی از خشونت، تعصب و فساد مالی بنیادگرایان دینی را به نمایش گذاشتهاند. ترور، بمبگذاری، شلاق و اعدام، حاصل تصاحب قدرت توسط بنیادگرایان است؛ دنیایی که اسلامگرایان برای انسانها به ارمغان آوردهاند پر از برخوردهای فرقهای، کشتار انسانهای بیگناه، اعدام دگراندیشان، به یغما دادن منابع طبیعی کشورها و دستاندازی به منافع ملی و شخصی شهروندان است. بنیادگرایان با ایده آخرالزمانی، پیشاهنگ جنگ تمدنها و جدالهای عقیدتی و ضد رواداری هستند که آن را در ایران، افغانستان، سوریه، ترکیه، عراق و… در آتش و خون پی میگیرند.
فاجعه کشتار دختران دانشآموز کابل، حلقهای از اقدامات ضدانسانی بنیادگرایان دینی است که آزادی و آگاهی و کرامت انسانها را هدف گرفته است؛ اقداماتی که در جمهوری اسلامی به انواع و اقسام خشونت، دزدی و سانسور فرصتی حکومتی داده و زندگی، امنیت، رفاه و آزادی ایرانیان را از بین برده است. پادزهر برای مقابله و گذار از بنیادگرایی دینی و فاشیسم مذهبی جمهوری اسلامی در ایران، گسترش اطلاعرسانی، آگاهی از ماهیت خشن، ضدحقوقی و شرعی رژیم و تبلیغ اصول حقوق بشری، بنیادهای حق شهروندی و اهداف آزادیخواهانه و دمکراتیک است.
۱) بیخو پارخ Bhikhu Parekh تئوریسین انگلیسی علوم سیاسی
برگرفته از کیهان لندن