مقاومت ملی پنجشیر در برابر حملات طالبان، دستاویزی شده برای عدهای از سیاسیکاران ایرانی که بر پایه اعتقادات دینی و باور به خشونت مقدس، در آدرسی انحرافی تبلیغ مبارزه مسلحانه را مطرح کنند؛ اینان که بیشتر در کشورهای آزاد و امن غربی بسر میبرند، مغرضانه از روشهای سپری شده سیاسی- نظامی میگویند و با این تبلیغات خود که هیچ منطق و منش دمکراتیک در آن وجود ندارد، سودای مشغول ساختن مخاطبان و ایجاد رعب و وحشت در میان هموطنان و بیاعتمادی به اپوزیسیون را دارند. این نقطه تلاقی و وحدت بینش و روش دعوتکنندگان به مبارزه مسلحانه با رژیم اسلامی است؛ هر دو اینان از آبشخور اسلام سیاسی و جنگ الهی یا جهاد سیراب میشوند. اسلام سیاسی چه در شکل حکومتی و چه در شکل مخالفت با حکومت اسلامی، محکوم به شکست بوده و طرد شده از سوی فعالین سیاسی و مدنی ایران و شرایط جهان معاصر است.
تردیدی نیست که اظهار روشهای مبارزاتی، نتیجه اصول فکری و ثمره باورهای اشخاص، گروهها و تشکلهاست. شرایط زمانی و درک و شناخت الزامات مبارزه، درواقع تکوین اندیشههای سیاسی و واقعگرایی در دست یافتن به ابزارها و اصول مبارزه است. بنابراین در وضعیتی که بیشتر آحاد جامعه برای احقاق حقوق خود، راههای مسالمتآمیز و ایدههای راهبردی جنبشهای مدنی را انتخاب کردهاند، اقدام مسلحانه و تأکید بر حرکات خشونتآمیز، از بین بردن فرصتهای مدنی و ملی برای رسیدن به اهداف دمکراتیک و بنیاد دولتی حقوقی و سکولار به شمار میرود؛ بدون شک مبارزه بر اساس عدم خشونت و روشهای مسالمتآمیز هم در تعیین ابزارهای اقدامات حقوقی، عاری از «حق دفاع مشروع» و «حق شورش همگانی» نیست؛ طرفه آنکه در جایی که شرایط اجتماعی ایجاب میکند و دشمن با تمام قدرت خود، دست به ترور، اعدام و تخریب مبارزان مدنی میزند، این حق انسانی- حق دفاع مشروع و حق شورش همگانی- موضوعیت مییابد و ابزارهای لازم را میتوان به کار گرفت.
آنچه در این نوشته مورد نظر است، اول: مبانی فکری و سیاسی است که گروههای طرفدار مبارزه مسلحانه از آنها متاثر هستند؛ دوم: خشونت لگامگسیختهای است که بر اساس آن مبانی ضددموکراتیک و غیرحقوقی، علیه افراد عادی هم مورد استفاده قرار میگیرد. در حالی که وامداری به حق دفاع مشروع و شورش همگانی، مبتنی بر مدنیت همگانی و خردورزی فردی است که با در نظر گرفتن شرایط زمانه، از سوی تشکلهای سیاسی و احزاب فعال در اپوزیسیون، مورد بهرهبرداری قرار میگیرد.
تاریخ مبارزات چهار دهه گذشته اپوزیسیون ایرانی با واقعگرایی نسبت به مسائل دنیای معاصر، شناخت تغییر دیپلماتیک و آگاهی از شرایط ذهنی جامعه ایران گرفتار فاشیسم مذهبی، نشان میدهد با اینکه: پدیده مبارزه مسلحانه، اقدامی ضدمردمی و غیرحقوقی است، و با اینکه: اقدامات مسلحانه قبلی دچار بنبستهای جدی عملی و نظری بود، راهکار مقابله با رژیم اسلامی، راهسپاری در مبارزات مبتنی بر عدم خشونت و روشهای مسالمتآمیز و مدنی است که همانطور که اشاره کردم، در خود و در لایههایی از آن- با شناخت شرایط زمان و آمادگی ذهنی بخش عمدهای از ملت، حق دفاع مشروع و حق شورش همگانی نیز جای گرفته است؛ لازم به یادآوری است که حق شورش از اصول اولیه و پذیرفته شده حقوق انسانی و حق شهروندی است؛ شهروندانی که گرفتار قاتلان، مفسدان و سانسورچیان اسلامیهستند؛ رژیمی که به هیچ اصول قانونی و حقوقی پایبند نیست و غیر از کشتار و غارت منابع طبیعی و سرمایههای انسانی، کارکرد دیگری در کارنامه خود ندارد، بدون شک با رفتارهای قهرآمیز ایدئولوژیک و عوامفریبی غیرعقلانی، بیشتر از آنکه نیست و نابود شود، با ایجاد هیجانات روزمره و انتشار ترس و وحشت، فرصتسازیهای دموکراتیک را به فرصتسوزیهای غیرقابل جبران تبدیل خواهد کرد.
در این میان، مبارزه مسلحانهای که از آرمانها و باورهای دینی برآمده و اکنون در حاکمیت اسلامی و همچنین مجاهدین خلق نمود یافته است، نتیجهای جز تفرقه و تداوم پراکندگی بجای تلاش مشترک جهت رهایی از جمهوری اسلامی در بر ندارد؛ بایسته است که با تأملی خردمندانه در وضعیت جهانی و موقعیت رژیم و شرایط سیاسی داخل کشور، از خشونت مقدس و مسلحانه عبور کرده و آرمانهای ملی را در روشهای مدنی مورد نظر قرار دهیم.
برگرفته از کیهان لندن