هر ساله سوم اسفند یادآور ظهور بزرگمردی ایراندوست است که با وجود شرایط و وضعیتی بغرنج و بحرانی توانست پایههای اولیهای برای هویت و شخصیت جدید ایرانیان فراهم سازد؛ شرایطی که با به دست آوردن مشروطیت، همچنان در آتش دخالتهای خارجی و هرج و مرج داخلی میسوخت.
رضاخان سوادکوهی از نظامیان آتریاد تبریز و از فرماندهان جسور هنگ قزاق در قزوین، به روایت دوست و دشمن، سودای حفظ یکپارچگی ایران را داشت و به مقابله با بازماندگان خانهای قاجار و آشوبگران شمال و تجزیهطلبان جنوب و… پرداخت؛ آشوبگرانی که نخستین نطفههای همکاری ایدههای سرخ و سیاه را در اعلام «جمهوری شوروی سوسیالیستی گیلان» با اتحاد کوچکخان پاناسلامیست و حزب کمونیست ایران بلشویک، برای تجزیه و فروپاشی ایرانزمین، به وجود آورده بودند. در یکی از اسناد تاریخی به نقل از رضاشاه آمده است «… قزاقان که میدانستند در صورت پیشروی بلشویکها به داخل خاک ایران چه چیزی در انتظارشان بود، از آمدن و رفتن دولتهای متوالی خسته شده بودند که هیچ نتوانسته بودند در صورت خروج نیروهای انگلیسی، نیرویی را در مقابل اشغال احتمالی سازمان دهد… لذا آنان مصمم بودند به تهران بیایند و یک دولت قوی که امور را سامان دهد تشکیل دهند…» در برخی دیگر از منابع تاریخی که مخالفان خاندان پهلوی نگاشتهاند، جاهطلبیهای رضاشاه پهلوی را در آن دوران منسوب به ایرانگرایی وی و اهداف نوینسازی ایران در افکار او دانستهاند.
آن حرکت نظامی که با فرماندهی مدبرانه رضاخان، دست اشراف قاجاریه و ایرانستیزان را در حاکمیت محدود کرد، آغازگر تحولاتی شد که اول با نخست وزیری و سپس با پادشاهی رضاشاه پهلوی، ایران را به راه نوسازی کشور و تأمین امنیت و تحقق حرمت ایرانیان کشاند. در اعلامیهای که بعد از استقرار قوای نظامی به فرماندهی رضاخان صادر شد، آمده است «به تهران آمدیم که معنی حقیقی سرپرستی مملکت و مرکزیت حکومت بدان اطلاق گردد. حکومتی که در فکر ایران باشد، حکومتی که فقط تماشاچی بدبختیها و فلاکت ملت خود واقع نگردد. حکومتی که تجلیل و تعظیم قشون را از اولین سعادت مملکت بشمار آورد، نیرو و راحتی قشون را یگانه راه نجات مملکت بداند… حکومتی که در اقطار سرزمین آن هزارها اولاد مملکت از گرسنگی و بدبختی حیات را بدرود نگویند. حکومتی که ناموس و عصمت گیلانی [تبریزی، کرمانی] را با خواهر خود فرق نگذارد. حکومتی که برای زینت و تجمل معدودی، بدبختی مملکتی را تجویز ننماید. حکومتی که بازیچه دست سیاسیون خارجی نباشد. حکومتی که برای چند صد هزار تومان قرض هر روز آبروی ایران را نریزد و مملکت خود را زیر بار فروتنی نبرد. ما سرباز هستیم و فداکار حاضر شدهایم برای انجام این آمال خود را نثار نمائیم…»
در یکصدویکمین سالگرد کودتای سوم اسفند با یادآوری و ادای احترام به تلاشهای خاندان پهلوی، نگاهی گذرا به دستاوردهای دوران پهلوی میاندازم. دستاوردهایی که پیش از دست یافتن به پادشاهی و برای سربلندی و استقلال ایران، در ذهن و زبان رضاشاه بزرگ جای گرفته بودند.
برقراری آرامش نسبی و از بین رفتن دشمنان مختلف استقلال ایران، بخش عمدهای از نخبگان فرهنگی و سیاسی ایران را به پوشالی بودن حکومت قاجاریه آگاه ساخت و در دوران نخست وزیری سردارسپه، ایده تشکیل دولتی نوین و مقتدر برای تأمین اهداف و آرمانهای مشروطیت مطرح شد. مخالفت سنتگرایان متشرع و بخشی از ملاکان و اربابان قاجاری، طرحهای اولیه نوسازی کشور را با رکود مواجه ساخت؛ اما سرانجام با تصویب مجلس شورای ملی، سلسله قاجاریه منقرض و سلسله پهلوی برای هدایت و رهبری ایران، جایگزین آن شد.
حضور رضاشاه پهلوی در دربار، شروع فرایند نوسازی جامعه و دولت را در پی داشت؛ ایجاد ساختار اداری جدید بجای دیوانسالاری، تأسیس دادگستری نوین، برقراری نظامهای همگانی آموزشی و بهداشتی و… از جمله مواردی هستند که ماهیت و شکل تازهای به کشور دادند. به دنبال و همراه با این اقدامات، بنیان دانشگاه، موزه، اسناد ملی و ثبت احوال، بنیادهای هویت ملی مدرن ایرانیان را فراهم ساختند. در تداوم مدرنیزاسیون همه جانبهای که رضاشاه پهلوی آغاز کرده بود، آزادی پوشش زنان و مردان و ترمیم اقتصاد ملی در ساخت و سازهای فرهنگی و تجاری و مالیه به بار نشستند و بخش عمدهای از اهداف معطل مانده مشروطهخواهان، در بازسازی امور قضایی، فرهنگی و اقتصادی به وجود آمدند.
پروسه نوسازی ایران و مدرنگرایی ایرانیان دوران رضاشاه پهلوی، زمینههای منطقی و اجتماعی را برای ارتقای ایران به کشوری صنعتی و معاصر در دوران پادشاه فقید- محمدرضا شاه پهلوی- فراهم ساخت و بخش دیگری از اهداف ملیگرایانه رضاشاه کبیر در اقداماتی نظیر اصلاحات ارضی- حق رأی زنان در امور سیاسی- بهداشت عمومی- سیاستهای تأمین اجتماعی و… پی گرفته شد و چهره ایرانزمین را بیش از پیش با ماهیتی پیشرفته و توسعه یافته تثبیت کرد.
بر اساس آنچه به کوتاهی و مختصر در اقدامات پادشاهی پهلوی برای نوسازی و صنعتی شدن ایران اشاره کردم، دوران پنجاه و هفت ساله ایران عصر پهلوی، شایسته احترام و اقدامات خاندان پهلوی بایسته قدردانی است.
برگرفته از کیهان لندن